نفسم
عزیز دلم از امروز می خوام به طور مرتب خاطراتت رو بنویسم امیدوارم که موفق بشم. دیروز با عموها و عمه و مادرجون رفتیم بیرون.خیلی خوش گذشت ولی آخرش خیلی سرد شد و اومدیم خونه حیف که عکس نگرفتم ایشالله دفعه بعد.شب هم دایی محسن و دایی محمد اومدن و تو کلی باهاشون بازی کردی و خلاصه روز خیلی خوبی بود و تو چون خیلی خسته بودی امروز مهد نرفتی. ...
نویسنده :
مامان
11:37